در ادامۀ مباحث گذشته کلماتی که با Deb انگلیسی ساخته شده اند را پی می گیریم همانطور که قبلاً بیان شد کلمات زیادی ساخته شده اند با خوانش و معانی مختلف که ملاحظه می کنید
Det- Debt-En-دأت، دَاِت= وام، دین، فام، قصور، بدهی، قرض
معانی دیگر: (مجازی) بدهکاری، مدیون بودن، زیر بار منت بودن، پیمان دار بودن، (الهیات) گناه، معصیت
Debt-Turk –دأت، دا اِت، دابِت=دادنی است، ادا کردنی است، وام، دین، فام، قصور، بدهی، قرض، دابِت، دابِد= دا بِت(بد است)، گناه، معصیت
De دَ= نیست، بی، منع، مانع، بدون(پیشوند یا پسوند نفی و منفی کننده)-اُل ایشی اِدن مِن دَ=کسی که اون کار را انجام داده من نیستم( مِن دا= من هستم )- اُتایدا=در آنجا (هست) – اُتایدا دَ=در آنجا نیست-
اِت یا اِد=داد، داده، انجام، کار، عمل،ادا، دهش، بده، بکن، انجام بده، عمل کن، و. فعل امر اِتمک، اِدمک= کردن، انجام دادن، به عمل آردن، ادا کردن(ادای دین و دیون)،
Debt دَاِت=عمل نکرده، نداده، ادانکرده، مقروض، وام، دین، فام، قصور، بدهی، قرض
دا= است، هست، وجود دارد، موجود است، داراست و.-
دا اِد=داده است، عمل کرده است، داده، ادا کرده است، دارای دهش، -
داد:انصاف، دهش، عدالت، عدل، قسط، معدلت، نصفت، جار، جیغ، عربده، غریو، فریاد، فغان، هیاهو، بخشیدن، دادن، عطا کردن- ،
قسط:فشار برای بازپرداخت دیون و بدهی، فشرده، فشار، مشت، دادگری، داد، عدل، منصفت، بخش، حصه، قسمت(قسم= یک مشت سهم ، سهم توی مشت )- قسط قسط=مشت مشت، کم کم، اندک اندک، فشرده فشرده
قسطا یا قستا فعل امر قستاماق=فشار آوردن، فشردن، کسی را با فشار وادار به انجام کاری کردن و.- قست(قسط) برمک= قسط دادن، کم کم یا فشرده فشرده دادن، و.
اِددل= عدل، عملکردی که از صمیم دل باشد، عملکردی که بردلها نشیند، عملکردی که دلخواه همه باشد، عملکردی که ورد زبان باشد
آد دل= عادل، کسی که نام نیکویش بر دل و قلب ورد زبان نشیند، آوازۀ دل،دارای اعتبار در خاطره ها، ، دادگر، دادگستر، دادور-
آد=نام، آوازه، اعتبار، شهرت، اسم، عنوان، کنیه، لقب، کلمه
دل:فواد، قلب، خاطر، ضمیر، شکم، درون، مرکز، میان، وسط، جرئت، زهره، شهامت
دل یا دیل: زبان چشایی، زبان گفتاری، گفت، سخن، حرف، ورد زبان، و.
ˈdetə- Debtor-En-، دِتا، ˈdetərدِتِر= مدیون، ، بدهکار، ستون بدهکار
معانی دیگر:(شخص یا موسسه یا ملت) مدیون، وام دار
Debtor-Turk-دِتا، دِتر، دبتر= مدیون، ، بدهکار، ستون بدهکار
(رجوع به معنی Debt)
Tor تورِ=شخص یا چیز قابل احترام، محترم، توره(رهبر، پیشوا، و.)
دبتر= دفتر، صحیفه، کتاب، مجموعه، کابینه، موسسه، و.
Or اور=جاده، راه، سبیل، سلک، صراط، گذرگاه، ممر، معبر، روش، طور، گونه، متد، منوال، نحو، وجه، مذهب، مسلک، نحله، پیشه، حرفه، کار، عادت، خو، سبک، طرز، قاعده، قانون، هنجار
dəˈbeɪt- Debate-En- دیبیت، دِبیت= مباحثه، مناظره، مذاکره، مذاکرات پارلمانی، مناظره کردن، مباحثه کردن، مطرح کردن، سر و کله زدن
معانی دیگر: بحث، گفتمان (بیان یا مبادله ی عقاید یا استدلال های دو یا چند طرف مقابل هم)، بگومگو، جر و بحث، بحث کردن، مورد بحث قرار دادن، گفتمان کردن، جر و بحث کردن، بگومگو کردن، صلاحدید کردن (به ویژه با خود)، سبک و سنگین کردن، تامل و تعمق کردن، (آموزش) علم و هنر مناظره و سخنوری، در کاوش، (مهجور) مجادله کردن، دعوا و مرافعه کردن، بحک، منازعه
Debate-Turk-دییب اِت- دییب آت= مباحثه، مناظره، مذاکره، مذاکرات پارلمانی، مناظره کردن، مباحثه کردن، مطرح کردن، سر و کله زدن، بحث و گفتگو کردن، به همدیگر سخن پرتاب کردن، جر و بحث کردن
Deb دییب= گفته، بیان ، بحث، مباحثه، مجادله، و.- دی فعل امر دیمک=گفتن، بحث کردن، سخن گفتن، و.
Deb دِب=لگد، و.- فعل امر دِبمک=لگد زدن، دفاع کردن، و.- Debate – دِب آت= لگد پرانی، دعوا و مرافعه
Ate اِت یا اِد=داد، داده، انجام، کار، عمل،ادا، دهش، بده، بکن، انجام بده، عمل کن، و. فعل امر اِتمک، اِدمک= کردن، انجام دادن، به عمل آردن، ادا کردن(ادای دین و دیون)،
Ate آت=فعل امر آتماق= پرت کردن، انداختن، شلیک کردن، پرتاب کردن، خوردن، و.
dəˈbeɪtər- Debater-En-دیبیدِر-دیبیتِر-دیبیتا=1- مناظره کننده، گفتمانگر، سخنور 2- اهل جر و بحث، بحث کننده، مناظره کننده
Debater-Turk- دیبیدِر=شخص مناظره کننده،1- مناظره کننده، گفتمانگر، سخنور 2- اهل جر و بحث، بحث کننده، مناظره کننده
Er، ar,or،اَر= چیز، فرد، شخص، مرد، و.
کردن، ,مناظره ,است، ,دادن، ,انجام ,بحث، ,قصور، بدهی، ,فام، قصور، ,وام، دین، ,دین، فام، ,پارلمانی، مناظره ,فام، قصور، بدهی، ,پارلمانی، مناظره کرد منبع
درباره این سایت