در ادامۀ مباحث گذشته به بررسی کلمات مرتبط به معانی کلمه یا پسوند و پیشوند Din در زبان انگلیسی می پردازیم این کلمه با خوانش های مختلف معانی متفاوتی را تداعی می کند که در اینجا تعدادی را  مورد بررسی قرار می دهیم

dɪn- Din-En- دِن، دِئن، دیئن= غوغا، صدای بلند، طنین بلند، طنین افکندن

معانی دیگر: (صدای بلند و مداوم) همهمه، ژخ، ژخار، غرش (پی درپی)، قیل و قال، جار و جنجال، داد و قال، هیاهو، (صدای بلند و طولانی ایجاد کردن) در در کردن، غرش کردن، همهمه کردن، غوغا کردن، هیاهو کردن، قیل و قال کردن، (در گوش کسی مرتبا) تکرار کردن

Din-Turk-دین، دیئن=سخن، حرف، صدا،  غوغا، صدای بلند، طنین بلند، طنین افکندن، و.

Din دیئن= گفتن، صحبت کردن، گفتمان، نصیحت، پند و اندرز، صدای گفتگو، همهمه، طنین، صدا، - دی فعل امر دیمک= گفتن، صحبت کردن، نصیحت کردن، گفتگو کردن، فرمودن، صدا کردن، فریاد زدن، طنین انداختن،  و.- دیئن زادینگ اِتدیم= آنچه که گفتی(فرمودی، و.) انجام دادم- دیئنیمی اِت(اِد)=پند و اندرزم را انجام بده ، نصیحتم را بکار ببر، گفته هایم را انجام بده- کیم دیا= کی صدا می کنه، کی فریاد می زنه، کی حرف می زنه- Deyin (دیئن)دینگ=بگید، فریاد بزنید، با صدای بلند بگید، همه با هم بگید(قیل و قال، جار و جنجال، هیاهو، غوغا و.)- همه گیز بیله دیئن(دینگ)=همه با هم بگید، همه با هم فریاد زنید،و.

Din دین=ساکت شو، سر و صدا نکن، غوغا راه نینداز، هیاهو و قیل و قال نکن، din دین فعل امر dinmaq دینماق=سکوت و آرامش یافتن، از گریه و زاری دست کشیدن، ساکت شدن، آرام شدن، در سکوت و آرامش گوش کردن، سخنان دیگران را گوش کردن

-طنین، صدا ، آواز، یا سخنان دیگران را گوش کردن،و.= ، دینگلِمک dinlemek،dinləmək، دینلِمک، تینگلِمک ،  tinglemek  tinglash,،тыңдау-انگلیسی Tingle، Ting=صدا، طنین، و. -  دین دا =فریاد نزن،  غوغا و سروصدا نکن، جار و جنجال نکن - دین آقلاما=ساکت شو گریه نکن-دین دار(دین داری)= آرامش کن، از گریه کردن و زاری باز دار، ساکت کن، راحتش کن، و.- دین+دار(دار=تنگنا، فشار، و.) -دینداری(داری= دوای درد، دارو، مرحم زخم، و. )و.-دیندار  فعل امر دیندارماق= به آرامش و سکوت دعوت کردن، ساکت کردن، گرفتن، و.- همیشه لیک دین داردیم= برای همیشه ساکتش کردم، - همه زاد دان دین داردیم= از همه چی ساقطش کردم، همه چیزش را گرفتم- چاغانی دینداردیم= بچه را آرامش کردم (ساکتش کردم)- دینداردا= ساکتش کن دیگه- دیندارمایان=ساکتش نمی کنم- این کلمه وقتی که غوغا ، هیاهو ، قیل و قال یا در گوش کسی مرتباچیزی بیان و تکرار شود بیان می شود و طرف را به سکوت و آرامش یا اگر به تندی بیان شود معنی خفه شو ، حرف نزن را می دهد – دین دیدیم دین= گفتم حرف نزن و خفه شو- یاغین دیندی=باران بند آمد- اِلیندن دیندیم= از دستش راحت شدم- سِسی دینمادی=صداش بند نیامد،- و.

tɪŋ- Ting-En- تنگ= طنین، صدای زنگ، طنین انداختن

معانی دیگر: (صدای تک و ضعیف) دیلینگ، دلنگ، تق، صدای زنگ دادن

Ting-En-تنگ=صدا، طنین صدا، طنین، صدای زنگ، طنین انداختن، و.

طنین، صدا ، آواز، یا سخنان دیگران را گوش کردن،و.= ، دینگلِمک dinlemek،dinləmək، دینلِمک، تینگلِمک ،  tinglemek  tinglash,،тыңдау-انگلیسی Tingle، Ting-

دینگ(تنگ) دوریق(دریق)= صدا ایستاده، بی صدا، سکوت، بدون هیچ طنین و صدای-

تنگ(تُ نگ)=چیز تو خالی، ظرف آب،  آبخوری، شیشه، صراحی، کوزه، صراحیه، بلبله، و.- تُنگلِ فعل امر تُنگلِمک= در تُنگ قرار دادن، در تُنگ گذاشتن، در تنگ ریختن، و.- سویی تُنگا قوی= آب را در تُنگ آب  بریز

تنگ(تِنگ)= فعل امر تنگلِمک= بستن، فشرده کردن، در تنگنا و فشار قرار دادن، محدود کردن، نزدیک هم قرار دادن، تضعیف کردن،  و. - تِنگ=تنگ،  باریک، کم پهنا، کم عرض ، کوچک ، ریز، فروزین، دوال، فتراک، لنگه، عدل، جوال، تنگه محدود ، تنگاتنگ، نزدیک، بی فاصله، چسبیده، کیپ، اندک- تنگه=تنگ، باریکه، بغاز، باب، دربند، دروا، دره

تانگ (دانگ)= تانگماقtangmaq یا دانگماقdangmaq= بستن، گره زدن، با طناب بستن، وابسته کردن، دست بسته ایستادن (احترام و تعظیم کردن، خم شدن) ، دست بسته(کسی که هیچ کاری ازش برنمی آید، تنبل، و بیکاره، بی عرضه، بی دست و پا، و.)،

tɪŋɡl̩-Tingle-En- تنگِل، = صدا، حس خارش، حس خارش یا سوزش داشتن

معانی دیگر: (در اثر سیلی یا ضربه یا سرما یا هیجان و غیره) جز جز کردن، مورمور کردن یا شدن، به سوزش آوردن یا آمدن، صدا کردن، طنین انداختن، سوزش کردن

Tingle-Turk- تنگِل، تنِگال= صدا، حس سوزش، سیخ شدن موی بدن(در اثر سیلی یا ضربه یا سرما یا هیجان و غیره)

Tingle تنگلِ= فعل امر  Tinglemek تنگلِمک= طنین، صدا ، آواز، یا سخنان دیگران را گوش کردن،و.

Tingle تن گال یا گیل(قال، قیل)= بالا آمدن موی بدن، (در اثر سیلی یا ضربه یا سرما یا هیجان و غیره) جز جز کردن، مورمور کردن یا شدن

tin تِن =بدن،  پوشش ،پَر پرندگان،  بدنه، قالب، پیکر، تنه، تن، جثه، کالبد، بدنه، جسم، جسد، لاش، لاشه، ظرف، و.

 Gle گال=فعل امر گالماق=بلند شدن، بالا آمدن، سیخ شدن، برخاستن، و.

 Gle گِل(قِل)= مو، موی بدن .

Tingle تنگِل= به سوزش آمدن، سوزش کردن  - Tin تِنِ= فعل امر تِنِمک= بدن در اثر گرما سوختن و دانه های قرمز و سوک در آوردن ، درد کردن عضوی از اعضای بدن شبیه دردی که در اثر سوختگی پوست بدن احساس می شود، پوسته پوسته شدن و سرخ شدن و یا خشکی پوست بدن در اثر گرما یا سرما،یا سیلی، یا حالتی که در اثر به موقع عوض نکردن کهنۀ بچه بدن بچه می سوزد (تِنییا=سرخ و پوسته پوسته شده می سوزد) و. - اندامیم تنیدی= بدنم پوسته پوسته و سرخ  شده، بدنم به سوزش در آمد- gle گِل= فعل امر گِلمک= آمدن، شدن و.

تنگین= دانه های سرخ  یا تاولی که در بدن بر اثر گرما یا عوامل دیگر بوجود آمده

کردن، ,صدای ,طنین ,صدا، ,طنین، ,پوسته ,بلند، طنین ,سخنان دیگران ,پوسته پوسته ,قرار دادن، ,صدای بلند ,،тыңдау انگلیسی tingle، , tinglash ،тыңдау انگلیسی منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کمپین رسمی #ماسربازیم تو بهترین خرید رو از ما داشته باش دنیای Gta پشمک چت|نداچت|چت|چتروم|چت روم|نازچت|نازی چت|باران چت| پرشین چت|عسل چت مدرسه شطرنج پدیده بهبهان انواع کیک samakeshragh کسب درآمد اینترنتی