یکی دیگر از کلماتی که معنی شکاف و بریدگی را می دهد کلمۀ Gash گاش است که این کلمه را اکنون مورد بررسی قرار می دهیم
ɡæʃ- Gash-En- گَش، گاش= لاف، جای زخم در صورت، زخم، بریدگی، خوش لباس، بد منظر، عاقل، زشت، زیرک، بریدن، زخم زدن، شکافدار کردن
معانی دیگر: زخم عمیق، بریدگی عمیق، زخم شمشیر، (با آلت تیزی مثل دشنه) زخم زدن، بریدگی (عمیق و طولانی) ایجاد کردن، زن، مقاربت جنسی، توخالی، پرحرفی کردن
Gash-Turk-گَش، گاش= جای زخم در صورت، زخم، بریدگی، زخم عمیق، بریدگی عمیق، زخم شمشیر، (با آلت تیزی مثل دشنه) زخم زدن، بریدگی (عمیق و طولانی) ایجاد کردن،و.
kaşı، Gashi- Gash گاش(گاشی)=فعل امر kaşımak کاشیماک- گاشیماق Gashimaq ، قاشیماق qashimaq = خاراندن، آزار دادن- سوزش دادن، زخم ایجاد کردن، خارش دادن، با انگشت یا چیزی(دشنه، شمشیر، آلت و .) جایی را خراش دادن یا زخمی کردن، خراشیدگی و زخم ایجاد کردن، بریدگی ایجاد کردن، ایجاد خراشی در شیئ کردن، احداث خراش در شیئ نمودن، شکاف و درز ( زن(دیلیک=شکاف و درز،بریدگی، زن)، مقاربت جنسی )و.-
به هر خارش که با آن خاره کردی--- یکی برج از حصارش پاره کردی(نظامی)
گاو ز ماهی فروجهد گه رزمت --- گر تو زمین را ز نوک تیر بخاری(فرخی)
Gash گَش، گاش=غش، اغما، بیهوشی، ریسه، صرع، ضعف، کما، مدهوشی، تزویر، تقلب، پرده پوشی، خیانت، کینه، سیاه دلی، شیله پیله ، مدهوشی ، و.- غش رفتن= بیهوش شدن، از سخنان یا پر حرفی و سخنان خنده دار دیگران روده بر شدن و غش و ریسه رفتن(لاف زدن، پرحرفی کردن)
Gash گاش= گاشانگ(قاشانگ)=قشنگ، جمیل، خوشکل، خوشگل، دلپسند، دلربا، رعنا، زیبا، شیک، خوش لباس، ظریف، ملوس، ملیح، نازنین، وجیه
Gash گاش=گاش یا گاچ، کاچ، قاش، فعل امر گاشماق، قاشماق(Qaşıp، Қашып، Kaçmak ، (Qochib , Qaçmaq افتادن، در رفتن، فرار کردن،- یرا گاشدی= زمین افتاد- اِلیمدن گاشدی=از دستم افتاد، از دستم در رفت- گاشاک(گاچاق، قاچاق)= چالاک، زیرک، با هوش، در رو، فراری، آنچه که با زرنگی و چالاکی با فرار بدست می آید(قاچاق)
Gashگاش، قاش،قاچ= قاچ برش، تراشه، تراک، شکافتگی، قاش، لزگه، لغزه، ترک، شکاف
Gashing-En-گَشینگ، گاشینگ= گازی کردن، زخم زدن، بریدن، شکافدار کردن
Gashing-Turk- گاشینگ=خراش خورده، خراشیده شده، خراش داده شده، گازی کردن، زخم زدن، بریدن، شکافدار کردن
Gash – kaşı، Gashi گاش(گاشی)=فعل امر kaşımak کاشیماک- گاشیماق Gashimaq ، قاشیماق qashimaq = خاراندن، آزار دادن- سوزش دادن، زخم ایجاد کردن، خارش دادن، با انگشت یا چیزی(دشنه، شمشیر، آلت و .) جایی را خراش دادن یا زخمی کردن، خراشیدگی و زخم ایجاد کردن، بریدگی ایجاد کردن، ایجاد خراشی در شیئ کردن، احداث خراش در شیئ نمودن، و.
Ing اینگ=پسوند استمرار و .- در اینجا- خورده، قابل خوردن، بخورید- I، E، - ای فعل امر ایمک=خوردن- چورک اینگ= نان بخورید
کردن، ,ایجاد ,بریدگی ,زدن، ,خراش ,gash ,ایجاد کردن، ,کردن، خراشیدگی ,کردن، بریدگی ,زخمی کردن، ,خراش دادن ,بریدگی ایجاد کردن، ,کردن، بریدگی ایجاد ,ا منبع
درباره این سایت